آزمون سنگین پدر بودن

به گزارش نوپیام به نقل از پول نیوز، بر دیوار‌های این شهر نوشته “قلبم را می‌فروشم”. وحشت سراپای وجودم را می‌گیرد. این نوع انتخاب مرگ را باور ندارم. از سر کنجکاوی شماره اش را می‌گیرم و متوجه می‌شوم دست از جان شسته و برای مرگ آماده است. می‌داند که با فروش قلب جانش را می‌دهد و فریاد می‌زنم که مگر دیوانه شده ای. فروشنده قلب که گویا بار‌ها به تماس امثال من پاسخ داده، در حالی که اصراری برای توضیح در مورد بیکاری، معیشت بد و درآمد ناچیزش ندارد و نمی‌خواهد حتی از پشت تلفن شرمنده شود می‌گوید: می‌خواهم یک قلب را بدهم تا قلب همسر و سه فرزندم مدتی با آرامش بتپد. با عصبانیت فریاد می‌زنم آن‌ها هم خدایی دارند. به تو چه؟ توچه کاره هستی؟ و او در کمال آرامش می‌گوید: من یک پدرم.

فرصتی برای قدرشناسی

روز پدر فرصتی برای قدردانی از شخصیتی است که ۵۰ درصد در استمرار ادامه نسل نقش دارد و ۵۰ درصد بقیه بر عهده مادر گذاشته شده است. اما این آغاز ماجرا نیست، بلکه کوچکترین و ابتدایی‌ترین گام در انسانیت است. شکل گیری نطفه ابتدای کار است و از آن پی مسوولیت‌های سنگینی بین پدر و مادر تقسیم می‌شود، زیرا قرار است ابوعلی سینا، آلبرت اینشتین، افلاطون، مادام کوری و بسیاری شخصیت‌های علمی، هنری، سیاسی، فرهنگی و… با نامی دیگر و توانمندی بیشتر پای به عرصه وجود بگذارند. اگرچه نقش بی بدیل مادر، جایگزینی ندارد، اما روز پدر باید مختص پدر باشد. باید از جایگاهش در خانواده و جامعه سخن بگوییم تا بدانیم پدر نیز نقش بی بدیلی دارد نقشی که شاید دیده نمی‌شود. وقتی خورشید می‌درخشد، باید از درخشش، گرمایش، نورافکنی و نقش آفرینی خورشید بگوییم و همه چیز تحت الشعاع خورشید قرار می‌گیرد.

صندوق پنهان اسرار

«پدر صندوقی از اسرار پنهان / پدر سنگ صبور و امتحان است» باور دارم جمله‌ای جامع‌تر و کامل‌تر از این بیت وجود ندارد. اگر به ” دق کردن” اعتقاد داشته باشیم، آنگاه مفهوم اسرار پنهان را درک می‌کنیم. آنچه پدر می‌بیند، می‌شنود، لمس می‌کند، سراپای وجودش را ویران می‌کند، اما زبان باز نمی‌کند و به خاطر غرور مردانه اش، حاضر نمی‌شود ناملایمات زندگی که روح و روانش را هدف قرار داده، حتی در قالب اشک بیرون بریزد، نقش اساسی در دق کردن دارد.

مسوولیت سنگین

مگر می‌شود پدر باشد و سفره از خواسته‌های همسر و فرزندان خالی باشد؟ مگر می‌شود پدر باشد، اما پسر شیطون به ماشین و دختر ملوس پدر به عروسکش نرسد؟ تفاوت جنسیتی این قانون نانوشته را تحمیل می‌کند که نگرانی پدر برای پسرش و دخترش متفاوت است. در حالی که آرزو‌های بزرگ گرفتن عالی‌ترین مدارک تحصیلی و بهترین جایگاه شغلی را برای فرزندش دارد، نگران بیکاری پسر و خواستگاری دخترش است. از خرج عروسی پسر تا جهیزیه و سیسمونی دختر ذهنش را مشغول می‌کند.

حامی بزرگ

پدر یک حامی بزرگ است. همانطور که از ریسک‌های اقتصادی پسرش وحشت می‌کند و هر لحظه نگران سقوط اوست، اندیشه تاوان دادن بابت ورشکستگی پسرش، آرامش او را گرفته است. در عین حال از همان کودکی تا لحظه‌ای که نفس می‌کشد، آغوش گرمش برای دخترش باز است و هر گاه که دخترکش از آسمان و زمین رنجیده شد، می‌تواند به سراغ پدر برود، سر بر شانه اش بگذارد و با خیال راحت از همه چیز و همه کس گلایه کند، بدون آنکه نگران لو رفتن حرفهایش باشد.

خطر آه پدر

باید مراقب پدر بود. همانطور که نگاه محبت آمیزش، قدم‌های مادی و معنوی اش، دعایی که همواره در سینه برای فرزندش دارد، اما به زبان نمی‌آورد و حضورش که گرمی بخش محفل خانواده است، محوریت غیر قابل انکاری دارد، دل شکسته و آهی که از ته دل می‌کشد و کمتر بر زبان می‌آورد، می‌توان خانمانسوز باشد. باید بپذیریم که آه پدر می‌تواند دودمان فرزند را از هم بپاشد و برای پذیرفتن این واقعیت وحشتناک، کافی است عاق والدین که از کلام خدا نشات گرفته را در ذهن مرور کنیم. حواسمان باشد که دل پدر را نشکنیم.

پدر حتی برای همسر

پدر، پدر است حتی برای همسر هم پدر است. فرقی نمی‌کند که زن چه جایگاهی در جامعه دارد، چقدر حقوق می‌گیرد، چه میزان ارث از پدر برده یا چه تحصیلاتی دارد، پدر بدلیل نقش محوری که خداوند به او عطا کرده، برای همسرش مهم است. راز خلقت، قدرتی جسمانی و شرایطی فیزیکی به مرد داده که می‌تواند محور و کانون خانواده قرار گیرد. هنگامی که یک دختر ازدواج می‌کند و از کانون خانواده جدا می‌شود، اعتماد به نفسی که از پدرش می‌گرفت، از پدر فرزندانش می‌گیرد. اگرچه هیچ چیز جای پدر را نمی‌گیرد و جایگاه او همواره باقی است، اما همسر خوب می‌تواند در نبودن‌های پدر، نقطه اتکای خوبی باشد.

پشتوانه خانه و خانواده

مرد پشتوانه خانه و خانواده است. نمی‌دانیم چرا، اما مرد محور قرار دارد. در حالی که زن می‌تواند شغل، درآمد، موقعیت اجتماعی و سرمایه هنگفت داشته باشد، اما نان آور خانواده بودن وظیفه ذاتی مرد است. راز خلقت از روز ازل به نوعی بوده که مرد تکیه گاه خانه و خانواده باشد. زن برای کار کردن یا کار نکردن اختیار دارد، اما مرد چنین اختیاری ندارد، بلکه باید کار کند، اگر دخل و خرج خانه جور نشد، شغل دوم، شغل سوم و حتی شغل چندم را برمی گزیند. باور مرد بر این است که باید نیاز‌های زن و فرزندش را تامین کند و همین باور، احساس وظیفه را در ذات او نهادینه کرده است.

وای بر نداشتن درک درست

هنگامی که جایگاه مرد و پدر بدین اندازه والاست و خداوند شان و مرتبه‌ای جسمی و روحی را برای مرد در نظر گرفته که محور قرار گیرد، وای بر مردانی که نه تنها درک درستی از همسر و پدر بودن ندارند، بلکه راز خلقت را به هیچ می‌گیرند. مردانی که مفهوم والای کانون خانواده را نمی‌فهمند و شان همسر بودن یا جایگاه پدر بودن را به بهانه‌هایی کوچک، دم دستی و حتی بی ارزش زیر پا می‌گذارند. مردانی که در روز پدر دست خالی و شرمنده از رفتار‌هایی هستند که باعث شده نتوانند متناسب با شان پدر، محور و کانون خانواده باشند. مردانی که مفهوم مصرع “پدر سنگ صبور و امتحان است” را درک نکرده و در امتحان پدربودن، مردود می‌شوند.

 

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

لذت غرق شدن در ورطه شعر

به گزارش نوپیام به نقل از پول نیوز، «هر دل که ز عشق توست خالی / از حلقه وصل تو برون باد»
بیستم مهر ماه به نام حافظ نامگذاری شده، شاعری که با هر کسی به سادگی ارتباط برقرار می‌کند. اگر عاشق باشی دیوان حافظ را باز می‌کنی، اگر عارف باشی دیوان حافظ را باز می‌کنی، اگر بدنبال زیبایی‌های شعر باشی و بخواهی تمامی آرایه‌های ادبی را بررسی کنی، دیوان حافظ را می‌خوانی. با حافظ می‌توانی به وادی دل، عشق، عرفان، خدا، ایمان، می، میخانه، عاشق، معشوق، رندی، ریا، صداقت و هر آنچه که از ذهنت می‌گذرد، وارد شوی، خواسته ات را جستجو کنی و با رضایت کامل بیرون بیایی. حافظ همدم لحظه‌هایی است که داری یا می‌خواهی داشته باشی.

شعر معجزه می‌کند

نکته مهم اینجاست که حافظ بدون شعر و قالب‌های شعری، چیزی نیست. بنابر این شعر معجزه می‌کند. شعر می‌تواند برای هر انسانی با هر تفکری جذاب باشد. با شعر می‌توان به آرامش رسید. شعر روحیات درونی انسان را متبلور می‌کند. قدرت شعر در این است که تراوشات ذهن شاعر، در قالب کلمات به مصرع، بیت و غزل تبدیل می‌شود و، چون از دل برآمده، بر دل می‌نشیند. شعر برای ورود به هر حالتی آمادگی دارد. شعر آرامش می‌دهد، خستگی را رفع می‌کند و از فرش به عرش می‌برد. شعر در حالی که یک عاشق را به معشوق می‌رساند، جان عاشق دیگر را در فراغ یار می‌گیرد. شعر تمامی معادلات را به هم می‌ریزد. شعر زمانی تاثیرگذارتر است که حال خرابی داشته باشی، زمانی که همه چیز داری، اما نمی‌دانی چرا حالت خوش نیست.

حافظ مقوله‌ای جدا

شاعر زیاد داریم و البته اشعار هر کدام از جذابیت‌های خاصی برخوردار است، اما حافظ متفاوت است. نمی‌دانیم چگونه و نمی‌دانیم چرا، اما هنگامی دیوان حافظ را باز می‌کنیم که خواسته‌هایی ویژه داریم. با دیوان حافظ تفال می‌زنیم و بر اساس آن تصمیم می‌گیریم بدون آنکه دلیلش را بدانیم. شب یلدا آیین‌های فراوانی دارد، اما حافظ چیز دیگری است. دیوان حافظ را بدست می‌گیریم، سوره‌ای برای شادی روح حافظ می‌خوانیم، چشمان خود را می‌بندیم، نیت می‌کنیم و از حافظ می‌خواهیم، سال آینده ما را پیش بینی کند. حتی برای نامگذاری فرزند، انتخاب همسر، معامله و بسیاری موارد دیگر به سراغ حافظ می‌رویم، توقعی که عجیب است و هیچ پشتوانه عقلی و علمی ندارد، اما دیوانه وار انجامش می‌دهیم.

انتقال نسل به نسل

سالهاست با دیوان حافظ، شعر و شاعری و فرهنگ ایرانی را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کنیم. «هر که شد محرم دل در حرم یار بماند/ وان که این کار ندانست در این کار بماند» باید مطیع باشی. اگر دیوان حافظ را باز می‌کنی و در ابیاتش غرق می‌شوی، باید مطیع باشی. باید محرم دل بشوی تا در حرم یار بمانی. دل چیست و کجاست؟ تنها زمانی می‌توانی به این سوال پاسخ بدهی که دلت لرزیده باشد. محرم شدن مرحله‌ای بسیار والاست. شاید وارد شده ای، اما باید محرم دل شده باشی تا اجازه اقامت بگیری. در این مرحله باید تلاش کنی، ارادت و سرسپردگی بیاوری، از خود بی خود شوی و به مرحله‌ای برسی که تو را به عنوان محرم دل بپذیرند. باید دل را تسخیر کنی. اگر حالتی عرفانی داشته باشی و با خدای خودت خلوت کرده باشی، از یار، دل و محرم اسرار به خدا می‌رسی، اگر هم درگیر عشق زمینی باشی، شرایط همین است. با یار سختگیری سروکار داری، زیرا برای ماندن، شرایط سختی تعیین کرده است.

توصیف قرار و بی قراری

«بی‌قرار توام و در دل تنگم گله هاست، آه بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست / همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست». قرار و بی قراری، وصال و انتظار، فاصله‌های مادی و معنوی، هستی و نیستی، خلاصه همه چیز در یک رابطه انسانی با هر تصوری و هر رابطه عاشق و معشوقی، بخوبی مصور شده و کلمات چقدر زیبا، عمیق و استادانه کنار همدیگر بکار گرفته شده است. اگر قدرت شعر نبود، نه می‌توانستیم بی‌قرار بودن و گله‌های دل تنگمان را توصیف کنیم، نه می‌توانستیم بی تابی را به باد انتقاد بگیریم و نه می‌توانستیم با توسل به عادت کم حوصله ها، دعوت به صبوری کنیم. اگر شعر نبود، چگونه می‌توانستیم از صحنه زیبای بازتاب عکس مهتاب در آب، حضور مادی را بی ارزش بدانیم و به معنویت برسیم؟ چگونه می‌توانستیم پارادوکس وصال و دور از دسترس بودن را توصیف کنیم؟ اگر شعر نبود برای توصیف هر کدام از این حالت‌ها باید مثنوی هفتاد من کاغذ می‌نوشتیم.

روح و روان در گرداب شعر

بی شک شعر با روح و روان آدمی بازی می‌کند. هنگامی که با خواندن اولین مصرع، اشک در چشمان مان حلقه می‌زند، با خواندن مصرع دوم، قطره‌های زلال اشک از گونه هایمان میغلطد و در پایان غزل، از عالم واقعیت و مادی به عالم رویا، حقیقت و حتی خلصه فرو می‌رویم، یعنی شعر هر بلایی که می‌خواسته، بروزگارمان آورده است. باید قدر شعرایمان را بدانیم و بدانیم که به برکت ذهن خلاق و روح لطیف بزرگان ادب فارسی، می‌توانیم تمامی چالش‌های زندگی را در آرامش دیوان شعرا فروکش کنیم. شعر بخوانیم و دیگران را تشویق به شعر خوانی کنیم. شعر نیاز به سواد یا تخصص ندارد، بلکه هر شعری تاثیرات خود را برجای می‌گذارد فقط باید مرد راه باشیم و ورود کنیم. «گر مرد رهی میان خون باید رفت، از پای فتاده سرنگون باید رفت / تو پای براه در نه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که، چون باید رفت». یا حق

 

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

کودک نیازمند درک

به گزارش نوپیام به نقل از پول نیوز، نامگذاری روز‌ها برای گرامیداشت و تکریم افراد، شخصیت های حقیقی و حقوقی است. برخی روز‌ها با استفاده از جایگاه شخصیت‌ها نامگذاری می‌شود تا عنوانی را همچون هفته وحدت نهادینه کند و برخی روز‌ها نیز با هدف تکریم بخشی از جامعه همچون روز پدر، مادر، سالمند، مهندس، پزشک و کودک نامگذاری می‌شود.

درک کودک و کودکی

اما روز کودک همانند روز‌های دیگر، با دو عنوان جهانی و ملی مطرح است. شانزدهم مهر هر سال به عنوان روز ملی کودک در ایران نامگذاری شده تا متفاوت از دیدگاه‌های جهانی، کودک را با توجه به باور و فرهنگ ایران و ایرانی مورد توجه قرار دهیم. به عبارت دیگر، روز کودک به منظور جایگاه کودکان مطرح شده تا در این روز حقوق آنان را در سطح جامعه مطرح، چالش‌ها را بررسی و راهکار‌های مناسب را ارایه کنیم. باید بپذیریم که کودک مفهوم زیباترین، پاک‌ترین، بی آلایش‌ترین و صادق‌ترین موجود جهان است. از سوی دیگر کودکان روحیه لطیف و حساسی دارد که این عناوین باعث می‌شود توجه ویژه‌ای به انان داشته باشیم.

کودکان اولین قربانیان

کودکان شرایط خاصی دارند. کودکان توان کار و کسب درآمد ندارند و به همین دلیل وابستگی شدیدی دارند. از سوی دیگر با کوچکترین چالش یا مشکلی، در معرض آسیب‌های جدی جسمی و روحی قرار می‌گیرند. کودکان قربانیان اتفاقات گوناگون هستند و بحران‌های ناشی از جنگ تا حوادث طبیعی و رفتار‌های اشتباه والدین، همچون آواری بر سر کودکان خراب می‌شود.

تعیین حقوق کودک

پیشرفت‌های علمی به ویژه در مسایل روانشناسی، باعث شد تا برای تمامی اقشار جامعه شرایطی در قالب قانون تعریف شود. با وجود آنکه قوانین مرتبط با حقوق کودک، در سطح جهان شناخته شده، هنوز میلیون‌ها کودک از داشتن حداقل‌ها محروم هستند و حتی داشتن نیاز‌های اولیه زندگی برای آنان به رویا می‌ماند. آمار‌های وحشتناک نشان می‌دهد که با وجود قوانین مترقی، کودکان بیش از هر زمان دیگری، در معرض آسیب‌های ناشی از خشونت، طلاق، جنگ، بهره کشی و بی توجهی قرار دارند.

فرصتی برای تغییر

اگر اهمیت نامگذاری روز‌ها را درک کنیم، متوجه می‌شویم که روز کودک برای جشن گرفتن نیست. البته جشن گرفتن اقدام زیبایی است، اما جشن برای شرایطی اولویت دارد که هیچ چالشی نباشد. هنگامی که در گوشه گوشه جهان کودکان مورد آزار‌های جسمی و روحی قرار می‌گیرند، روز کودک فرصتی برای تغییر و آگاهی از تبعات بحران‌هایی است که متوجه کودکان می‌شود. در این روز باید حقوق کودکان را به بزرگتر‌ها یادآوری و اعلام کنیم که تا چه اندازه با چالش و مشکل رو به رو هستند. استفاده نظامی از کودکان، تحریک به درگیری مسلحانه، سواستفاده‌های کاری، فحشا و تبعیض تنها بخشی از زندگی کودکان در بسیاری از نقاط جهان است که آینده کودک را تباه می‌کند و آبروی جامعه جهانی را می‌برد.

بحران کودکان کار

در شرایطی که قوانین جهانی تحصیل و آموزش را حق مسلم کودکان می‌داند، بیش از ۱۵۳ میلیون کودک در سراسر دنیا به انواع کار‌ها به ویژه کار‌هایی مشغول هستند که زیان آور و خطرناک هستند. امروزه کودکان از کار در معادن تا جمع آوری زباله را تجربه می‌کنند، مشاغلی که می‌تواند بحران آفرین باشد. در دنیایی که کودک باید شادی را به ویژه در محیط امن خانه از پدر و مادر هدیه بگیرد، سخت‌ترین شرایط را در خطرناک‌ترین محیط‌ها تجربه می‌کند. کافی است به اعلام نظر یونیسف توجه کنیم که بدترین اشکال کار کودکان را برده داری، پورنوگرافی و مواردی از این دست اعلام کرده، این اظهار نظر نشان می‌دهد که این شرایط برای کودکان وجود دارد.

کودک اولین گام نسل

نباید فراموش کنیم که کودک، اولین گام از استمرار نسل است و تکرار نشدن این روند، تهدید سالمندی و انقراض نسل است. اگر بپذیریم که فرزندآوری خواسته یک زوج است، این را باید بپذیریم که وقتی یک زوج عامل خلق یک کودک هستند، باید به اندازه توان، در مسیر برآورده کردن خواسته‌های کودکان گام بردارند. از سوی دیگر والدین باید پاسخگوی اتفاقات خوب یا بدی باشند که برای کودک به وجود می‌آید، زیرا هر کدام از این شرایط، دستاورد مدیریت والدین است.

کودکان تحت تاثیر والدین

بدترین چالشی که گریبانگیر کودکان می‌شود، تنبیه است، اما والدینی که علاقه وافری به تربیت از نوع تنبیه دارند، باید این را بدانند که کودکان تحت تاثیر شیوه زندگی، رفتار و گفتار والدین قرار می‌گیرند. تمامی اعضای یک خانواده باید بدانند که اولین تجربه برای یک کودک، آغوش گرم خانواده است، بنابر این باید مراقب باشیم که خودخواهی‌های خودمان را به کودکان تحمیل نکنیم. باید مراقب عقده گشایی گذشته باشیم و عقده‌های گذشته و حال خود را بر روح و روان کودکان تخلیه نکنیم. باید به وظیفه سنگین تربیت خانه توجه داشته باشیم و بدانیم که شخصیت کودک از توارث و محیط شکل می‌گیرد، بنابراین قرار نیست هر آنچه خودمان نداشتیم یا آرزوی داشتن آن‌ها را داشته و داریم، از کودکانمان بخواهیم. قرار نیست کودکان ما آن دسته از آرزوهایمان را برآورده کنند که خودمان در برآورده کردن آن‌ها ناتوان بوده‌ایم.

آسیب شرایط تحمیلی

اگر به کودکانمان علاقه داریم، اجازه دهیم بر اساس علاقه و توانایی هایشان حرکت کنند. تحمیل شرایط زندگی، تحصیل و حرکت در مسیر تحقق رویا‌های سرکوب شده والدین، شدید‌ترین آسیب را به کودکان وارد می‌کند. باید به این میزان از درک برسیم که در قبال کودکان مسوولیت داریم و باید پاسخگوی این مسوولیت باشیم.

درک تفاوت‌های فرهنگی

نکته مهم دیگر تفاوت‌های فرهنگی است. باید بدانیم که کودک در هر قوم، شهر یا کشوری بدنیا بیاید، با آن فرهنگ زندگی می‌کند و بزرگ می‌شود، بنابر این انتظارمان از کودکان، جهش‌هایی خارج از تجربیات کودکان مان نباشد. به عبارت بهتر قرار نیست کودکان را در یک محیط و فرهنگ بزرگ کنیم و انتظار بروز و ظهور فرهنگ‌های دیگر را از او داشته باشیم.

درک درست والدین

باید بپذیریم که رابطه انسانی با رابطه حیوانی فرق می‌کند. اینکه عده‌ای فرهنگ غرب را تبلیغ می‌کنند و انتظار دارند فرزند با رسیدن به سن ۱۸ سالگی، از کانون خانواده جدا شود، مستقل شود و پله‌های ترقی را بسرعت طی کند، نه تنها درهیچ گوشه از جهان اتفاق نمی‌افتد، بلکه اگر هم چنین شرایطی واقع شود، تاثیرات منفی همچون بزهکاری را برجای می‌گذارد. نکته مهم اینجاست که‌ این تفکر، مطابق با قانون بقای حیوانات است. عاطفه انسانی سناریوی دیگری را می‌نویسد و اجرا می‌کند. سناریو انسانی به ویژه از نوع ایرانی، تاکید می‌کند که اگر فرزند به سالمندی هم برسد، برای پدر و مادرش همواره فرزند باقی می‌ماند. البته وجود پدر و مادر در کنار فرزند، نباید به تن پروری منجر شود و مانع رشد و استقلال فرزند شود.

 

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

افسرده از حرکت ورزش بر ریل باخت‌

به گزارش نوپیام به نقل از پول نیوز، همه منتظر بودند تا کشتی گیران آزاد کار بر رقبای آمریکایی پیروز شوند تا به خیابان‌ها بریزند و هورا بکشند. هر کس که می‌توانست خود را به تلویزیون رسانده بود و هر کس هم نمی‌توانست، از طریق رادیو یا گوشی مسابقات را تماشا یا گزارش را گوش می‌کرد، اما به غیر از یاس و ناامیدی، دستاور دیگری نداشت. شکست‌های پی در پی، کشتی گیران را از میدان بدر می‌کرد و سهم ما از مدال‌های جهانی، فقط آه و حسرت بود.

ورزش بدون حال و آینده

هنگام پخش مسابقات فینال، پخش مستقیم از خانه کشتی گیران ایرانی را در پایین صفحه شاهد بودیم. شور و شوق در چشمان تمامی اعضای خانواده موج می‌زد. اما به غیر از شوق، چیز دیگری نبود. با نگاهی به خانه محل پخش مستقیم، مشخص می‌شد که ورزش در کشور ما نه تنها حال، بلکه هیچ آینده‌ای ندارد. خانه‌ای معمولی بدور از تجملات و حتی امکانات حداقلی. کشتی گیران ایرانی قهرمان جهان دستفروشی می‌کنند، عاقبتی که در انتظار بسیاری از ورزشکاران در رشته‌های دیگر است. ورزشکاران رشته‌های دیگر در حالی افتخار آفرینی می‌کنند که می‌دانند باید مانند گذشتگان ورزشی، به مشاغلی روی بیاورند که در شان یک قهرمان جهان نیست.

اشک حسرت به جای اشک شوق

همه منتظر بودند تا داور سوت پایان را بصدا درآورد، به شرط آنکه دست کشتی گیر ایرانی بالای سر برود، اما نشد که نشد. داور سوت پایان را کشید، اما کشتی گیران ایرانی سرشان را پایین انداخته بودند تا مردم مایوس نتوانند اوج شرمندگی را در سیمایشان ببینند. دلمان طلای جهانی می‌خواست، اما این آرزو را با حسرت عوض کردیم. حسرتی که سالهاست دلهایمان را می‌شکند و اشک حسرت بر گونه هایمان جاری می‌کند، در حالی که باید اشک شوق بریزیم.

سنگ تمام برای هیچ

اولین مسابقه فوتبال جام باشگاه‌های آسیا در گروه مرگ داخل کشورمان برگزار شد. تیم النصر عربستان با ترکیبی پا به کشورمان گذاشت که فقط با قیمت خرید یکی از بازیکنانش، ورزش ما زیر و رو می‌شد. آمده بودند به ما فخر بفروشند که این فخر را با قیمت گزافی خریدیم. برخی از مردم کشورمان برای دیدن رونالدو به فرودگاه و هتل آمدند و برای این بازیکن افسانه‌ای سنگ تمام گذاشتند. سوال بسیاری از مردم ایران از هموطنانشان این بود که آیا رونالدو بدین اندازه می‌ارزید. رونالدو افسانه ای، سال‌های پایان عمر ورزشی اش را با قیمتی گزاف به عربستان آمد تا از نامش نان بدست بیاورد. بررسی عملکرد رونالدو در پایان بازی نشان داد که در اندازه یکی از بازیکنان آسیایی هم نبود. به یاد عروسک‌هایی می‌افتیم که فرصت طلبان دوراندیش از شخصیت‌ها و چهره‌ها الگوبرداری می‌کنند تا از احساسات مردم جیب هایشان را پر کنند.

رونالدو را ول کنید، نعمتی را بگیرید

اولین گل النصر به زیبایی و با دقت در کنج دروازه آرام گرفت، چشممان را بازکردیم و با دقت نگاه کردیم، بله، دفاع پرسپولیس به سوی دروازه خودی شلیک کرده بود. سوالی که ذهن را آزار می‌دهد این است که مبلغ قرارداد نعمتی چقدر است؟ بابت این دفاع چقدر پول دادیم تا به جای دفع توپ، تور دروازه خودمان را فرو بریزد؟ یک باره این اندیشه در اذهان مردم خطور می‌کند که ایکاش برای مهار رونالدو النصر زیاد اندیشه نمی‌کردیم و نعمتی خودمان را مهار می‌کردیم.

سقوط والیبال با سر

بخش دیگر ورزش کشورمان در زمینه والیبال است. هنوز بخاطر داریم که تیم والیبال کشورمان به اندازه رشد کرده بود که بزرگان والیبال جهان از قرار گرفتن در مقابل والیبالیست‌های ایرانی وحشت داشتند. تیم‌های آسیایی را بسادگی پشت سر می‌گذاشتیم و در تمام جهان، تنها چند کشور به خود اجازه می‌دادند در اندیشه برد تیم والیبال کشورمان باشند. اما اکنون با آن روز‌های نه چندان دور، فاصله زیادی داریم. می‌بازیم حتی به تیم‌های آسیایی و معلوم نیست درمان از کجاست؟

اخبار تاسف بار

به یاد گلایه‌های ورزشکاران می‌افتیم. خانم ورزشکاری که پاداش قهرمانی اش یک کتری و قوری بود. قهرمان دیگری که حتی از ورزشکاران رشته خودش هم برای استقبالش نیامدند. ورزشکارانی که پناهنده شدند و اکنون در تیم دیگر کشور‌ها به مصاف هموطنان خودشان می‌آیند. دلمان برای زنان و مردان ورزشکار کشورمان می‌سوزد. وزارت ورزش ایجاد کردیم تا نگاه تخصصی به ورزش داشته باشد. انتظار داریم یک نفر دلیل این همه بی کفایتی را اعلام کند، اما هیچ پاسخی نمی‌شنویم. حتی دستگا ههای ناظر سکوت کرده اند. اخبار تاسف بار است. پول‌های کلانی که تکلیف شان مشخص نیست، انتخاباتی که بار‌ها زیر سوال می‌رود و رانت یا فسادی که هر گوشه ورزش را گرفته است.

فرار مغز‌ها از نوعی ورزشی

کشور ما مرکز فرار نخبگان است. هر کس که می‌تواند، می‌رود. نگران فرار نخبگان دانشگاهی هستیم، در حالی که با خروج گسترده سرمایه داران، شاهد فرار سرمایه از کشورمان هستیم. ورزشکاران مان نیز می‌روند، می‌روند و فکری به حال این چالش هم نمی‌کنیم. آنقدر سنگ پیش پای تولیدکنندگان می‌اندازیم که آن‌ها نیز می‌روند. چرا قرار است تمام توان و ظرفیت‌های کشور بروند؟ باید بپذیریم که خطر بیخ گوشمان است و خوابیم.

 

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

سفر عشق

به گزارش نوپیام به نقل از پول نیوز، برنامه‌های کاری، قرارها، جلسات و بسیاری موارد دیگر، اختیار همه چیز را گرفته است. برای هر تغییری، نیاز به برنامه‌ریزی دوباره دارم. حساسیت کارهایم به اندازه‌ای زیاد شده که اگر یکی از برنامه‌ها و قرار‌ها جابجا شود، همه چیز به هم می‌ریزد. یکباره یکی از عزیزترین عزیزانم تماس می‌گیرد و بدون مقدمه گوید “می‌آیی برویم کربلا”. خشکم می‌زند. این دعوت با همه فرق می‌کند. بدون آنکه به عواقب کارم بیندیشم، پاسخ می‌دهم “می‌آیم، اما چگونه” و او پاسخ می‌دهد “تو فقط بیا، همه چیز جور شده است”. این یک بارگی چنین در ذهنم تداعی می‌کند که باید به سفر عشق بروم.

آماده شدن بدون آمادگی

در مسیر خانه از رفتار خودم شوکه شده‌ام. من که بدون برنامه‌ریزی و زمانبندی هیچ کاری انجام نمی‌دهم، چگونه یکباره سفر به کربلا آن هم در گرمای کلافه کننده هوا و شلوغی اربعین را پذیرفته ام. آماده شدم بدون آنکه آمادگی داشته باشم. گویا کسی گفت “باید بیایی” و ضمیر ناخودآگاهم به این فرمان پاسخ می‌دهد که “می آیم”. بدنبال دلیل این تصمیم عجولانه و بدون برنامه ریزی هستم که یک باره قلبم فرو می‌ریزد “باور کن که آقا تو را طلبیده است”. بی اختیار معنی عاشق و معشوق را درک می‌کنم و ایمان می‌آورم که آقا مرا طلبیده است.

چرا تکرار اربعین

اولین مقصد نجف است. به زیارت بارگاه ملکوتی امام اول شیعیان می‌روم. حال عجیبی دارم. باور نمی‌کنم که دیروز چه برنامه‌هایی داشتم و امروز همه را رها کرده و در محضر شخصیتی بی همتا به ادب و تواضع ایستاده‌ام. چنان تحت تاثیر قرار می‌گیرم که مصمم می‌شوم فاصله نجف تا کربلا را پیاده طی کنم. ذهنم را این سوال فرا گرفته که این همه جمعیت چرا به راهپیمایی اربعین می‌آیند و چرا هر سال می‌آیند؟

باید بروم و می‌روم

وارد مسیر می‌شوم به جریان حسینی می‌پیوندم و در خیل عاشقان اهل بیت، خودم را گم می‌کنم. پس از طی مسافتی، خستگی بر تمام وجودم مستولی می‌شود. احساس می‌کنم پاهایم مال خودم نیست و توان رفتن ندارم، اما چیزی در وجودم نهیب می‌زند که باید بروم. هوا بسیار گرم شده و گرمازدگی آزارم می‌دهد. پاهایم تاول زده و درد تحملم را طاق کرده، اما توان ایستادن و ماندن ندارم، باید بروم و می‌روم، برای آنکه برسم. هر بار که تصمیم می‌گیرم برگردم، مسیر و خیل عاشقان مرا به جلو می‌راند و گام‌هایم را سریع‌تر برمی‌دارم. مشکلی نیست.

موکب‌های بی ریا

قدم به قدم موکب‌ها آماده خدمت به عاشقان اهل بیت هستند. عراقی‌ها می‌گویند شما قدسی هستید و خدمت ارائه می‌دهند. ایرانیان نیز می‌گویند آمده‌ایم تا سختی راه را برایتان آسان کنیم. موکبداران خودشان را میزبان می‌دانند و زائران را میهمان اگرچه هرکدام از کشور و شهری دیگر آمده اند. هیچ چیز کم نیست و هر چه بخواهی، در اختیارت می‌گذارند. از آب معدنی تا انواع میوه‌ها، بستنی تنقلات و هر آنچه که دلت بخواهد. با خودت می‌اندیشی که شاید نذر کرده‌اند، حاجت گرفتند و اکنون ادای دین می‌کنند، اما از هر کدام سوال می‌کنم، نه نذری کرده و نه حاجتی گرفته‌اند، فقط دلشان می‌خواهد بی ریا و مخلص، میزبان عاشقان اهل بیت باشند.

درک گرما و شرایط عاشورا

هوا هر لحظه گرمتر می‌شود. برای آنکه بتوانم مسیر را ادامه بدهم، فقط یک راه باقی مانده، باید لباس‌هایم را مانند بقیه رهروان خیس کنم تا قدری تاب تحمل گرمای هوا را داشته باشم. آب به وفور وجود دارد و عاشقان راه می‌توانند بخورند یا بر سر و رویشان بریزند. نگران هیچ چیز نیستند و فقط باید مسیر را طی کنند. یک باره یاد کتاب‌های مقتلی می‌افتم که از واقعه عاشورا خوانده بودم. ما توان تحمل این شرایط با وجود این همه خدمات را نداریم، اهل بیت در ظهر عاشورا چه کشیدند.

میهمان‌سرای طولانی

تمامی مسیر نجف تا کربلا به میهمان سرایی بزرگ تبدیل شده که وظیفه خدمت رسانی به رهروان را دارد. همه چیز در مقابل چشمانت قرار دارد. آشپز‌هایی که در گرمای طاقت فرسا به پخت و پز مشغول هستند تا گرسنه نمانی و آنچنان با دقت، نظافت و ظرافت کار می‌کنند، که گویا می‌خواهند به تو اثبات کنند، همانطور که برای خانواده‌هایشان زحمت می‌کشند، تو را هم به همان چشم می‌بینند.

اشک‌های بی اختیار

به هر سختی و جان کندنی، مسیر را طی می‌کنم و یکباره خودم را در بین الحرمین می‌بینم. منقلب می‌شوم و اشک بر پهنه صورتم جاری می‌شود. آنچنان از خود بی خود شده ام که نمی‌توانم جلوی اشکایم را بگیرم. به اطراف نگاه می‌کنم تا ببینم دیگران چه حالی دارند و متوجه می‌شوم همه یک دل شده ایم و هیچ کس توان کنترل احساساتش را ندارد. با وجود خستگی و درماندگی، فشار جمعیت مرا به جلو می‌راند. همه عاشقند و معشوق یکی است، بنابر این همه به یک مقصد هدایت می‌شوند. هیچکس غیرت و خساست به خرج نمی‌دهد و همه به سمت ضریح هجوم می‌برند. همه می‌خواهند ضریح را در آغوش بگیرند، زیرا می‌خواهند وصل شوند و گم شوند. در اینجا منیت مطرح نیست. احساس می‌کنم همه ما شده‌ایم. لازم نیست تلاشی برای رفتن داشته باشیم، جاذبه ضریح همه را به سوی خود می‌کشاند و عشق جمعیت، تو را نیز به جلو هدایت می‌کند.

وصال بدون درخواست

یکباره خودم را مقابل ضریح می‌بینم. حلقه‌های ضریح را محکم می‌گیرم و بار دیگر اشک از چشمانم سرازیر می‌شود. با خودم عهد کرده بودم که خواسته‌هایم را یک به یک با امامم مطرح کنم، نذر کنم و قول بگیرم که حاجتم برآورده شود، اما زبانم بند آمده و هیچ چیز مطالبه نمی‌کنم، زیرا در فضای رسیدن، تمام خواسته‌هایم را فراموش کرده ام. بناچار از ضریح فاصله می‌گیرم تا فرصت را به دیگران بدهم. گوشه‌ای می‌نشینم و مسیر را در ذهنم مرور می‌کنم. احساس لذت تمام وجودم را می‌گیرم.

نگرانی از بازگشت

هنوز از لذت وصال بیرون نیامده ام که فکر برگشتن به ذهنم خطور می‌کند و جان و تنم را آزار می‌دهند. دیوانه می‌شوم. دلم نمی‌خواهد برگردم. ایکاش می‌توانستم همین جا مقیم شوم و هر روز به زیارتش بیایم. دلم برای تمامی شیعیانی می‌سوزد که از لذت سفر محروم مانده اند. شب فرا رسیده و خستگی تمام وجودم را گرفته است. خواب پلک‌هایم را سنگین کرده، اما نمی‌خواهم بخوابم، می‌ترسم که خواب لذت حضور و حالت ملکوتی را از وجودم بگیرد. احساس می‌کنم زمان برگشتن نیست و باید بیشتر بمانم. مانند تشنه‌ای هستم که پس از طی بیابانی برهوت، به چشمه‌ای جوشان رسیده و به اندازه رفع تشنگی چشیده، اما سیرآب نشده و باید بیشتر بماند تا سیرآب شود.

اربعین سفری متفاوت

در گذشته نیز به کربلا آمده بود، اما در شرایطی متفاوت و فضایی آرام. اکنون که با خیل عاشقان اربعین آمدم، بخوبی پی می‌برم که لذت راهپیمایی اربعین را درک نکرده بودم. قرار گرفتن در جمع عاشقان اهل بیت، فضایی معنوی را رقم می‌زند. بخاطر دارم که در مسیر نجف تا کربلا، کفاشی از اهالی ارومیه، به راهپیمایان خدمت رسانی می‌کرد. آن‌هایی که در مسیر، کفشهایشان آسیب دیده و برای ادامه مسیر با مشکل رو به رو شده بودند به سراغ این کفاش آذری زبان می‌آمدند تا برای ادامه مسیر، توان رفتن را پیدا کنند.

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

کابوس عذاب آور بازنشستگی

به گزارش نوپیام به نقل از پول نیوز، انسان از لحظه‌ای که وارد بازار کار می‌شود، اگر روال معمول را طی کند و با هیچ چالش یا مشکلی روبرو نشود، می‌تواند پس از گذشت دوره‌ای که قانون تعیین کرده، به بازنشستگی نائل شود؛ بنابراین بازنشستگی جایگاهی است که از ابتدای شروع به کار، رسیدن به آن متصور و حتی آرزو می‌شود. امروزه هر خانواده‌ای یک بازنشسته را در بین اعضای خود دارد، بنابر این بخوبی با وضعیت بازنشستگی و شرایط بازنشستگان آشناست.

بحران شرایط نابرابر

مشکلات بازنشستگان از زمانی شروع می‌شود که از شرایط مساوی برخوردار نباشند. همین امر باعث می‌شود زندگی‌های متفاوتی را تجربه کنند. این تفاوت زمانی بیشتر به چشم می‌آید که تاثیرات خود را بر زندگی گذاشته باشد؛ بنابراین آن چیزی که باعث تفاوت‌ها می‌شود، وضعیت مالی یا شرایط خانوادگی است. اگر یک فرد شاغل در دوران زندگی با چالش‌های خانوادگی روبرو باشد، این چالش‌ها به دوران بازنشستگی منتقل می‌شود و زندگی او را با، اما و اگر‌های بسیاری روبرو می‌کند. بی شک چالش‌های خانوادگی قابل مدیریت کردن است و می‌توان به اشکال مختلف از شدت و حدت بحران‌های آن کاست.

بحران چالش‌های مالی

جدی‌ترین چالشی که به هیچ عنوان نمی‌توان آن را مدیریت کرد، چالش‌های مالی ناشی از حقوق‌های پایین بازنشستگان است. آمار‌ها نشان می‌دهد که بیش از ۶۰ درصد بازنشستگان حداقل بگیر به پایین هستند، یعنی ماهیانه کمتر از ۷ میلیون تومان مستمری دریافت می‌کنند. این در شرایطی است که تورم اعلامی از سوی مرکز آمار، بیش از ۴۷ درصد است و بی شک نمی‌توان با حقوق ۷ میلیون تومانی، پاسخگوی چالش‌های زندگی بود. البته تفکر غلط بر این باور است که خانواده بازنشسته محدود شده و فرزندان او تشکیل خانواده داده و باری بر دوش بازنشسته نیست. این تفکر غلط گ مان می‌کند یک بازنشسته تنها باید پاسخگوی هزینه‌های خود و همسرش باشد، در صورتی که به اعضای خانواده یک بازنشسته عروس، داماد، نوه و اعضای خانواده آن‌ها اضافه شده که برای پذیرایی از آن‌ها باید هزینه‌های سنگین تری را متحمل شد و نمی‌توان با نان خالی پذیرای آن‌ها شد.

ورود به دوران خاص

بی‌شک بازنشستگی ورود به دوره‌ای خاص و متفاوت است. فردی که یکباره با محیط کارش خداحافظی می‌کند، بناچار با محیط و شرایط متفاوتی در خانه و خانواده روبرو می‌شود. فردی که در محیط کار جایگاهی داشته و به کارکنان بسیاری امر و نهی می‌کرده، یکباره هیچ کاره و خانه نشین می‌شود، بدتر اینکه در خانه نیز مانند گذشته باید مطیع و فرمانبردار باشد. این شرایط و تحولات یکباره باعث می‌شود که فرد دچار سرخوردگی ناشی از تفکر بی‌خاصیتی شود. در نتیجه سعی می‌کند حضور خود را در خانه اثبات و نقش خود را به خانواده تحمیل کند. در این شرایط، ایرادگیری‌های بی‌مورد شروع می‌شود که این ایرادگیری‌ها باعث بروز کدورت بویژه در بین زن و شوهر می‌شود که در نهایت از بازنشستگی کابوسی می‌سازد که رویا‌های گذشته را زیر سوال می‌برد.

احساس زیادی بودن

از آنجا که بازنشستگی هیچ تاثیری در خانه و خانواده ندارد و مدیریت خانه همجون گذشته ادامه می‌یابد، فرد بیش از اندازه احساس زیادی بودن می‌کند و بیش از اندازه نسبت به جایگاه خود در خانواده حساس می‌شود. در این شرایط مرد نمی‌تواند مشکلات خود را با همسرش در میان بگذارد، زیرا گوش شنوایی وجود ندارد، بنابراین مرد بازنشسته جایی هم برای درد دل کردن و عقده گشایی ندارد که این نیز بر بحران‌های او می‌افزاید.

پناه بردن به نیمکت‌های پارک

رفتار اعضای خانواده، نشان می‌دهد که اگر بازنشسته می‌خواهد همان عزت و آبرو را داشته باشد، نباید با گذشته تفاوتی کند، بنابر این برای آنکه بازنشسته جایگاه و اهمیت خود را از دست ندهد، ناچار می‌شود به هر بهانه‌ای بدنبال خروج از خانه باشد. تنها جایی که برای او بازنشسته باقی می‌ماند، نیمکت‌های پارک‌هاست. اما در آنجا نیز با نگاه‌های سوال برانگیز رهگذران روبرو می‌شود. با این وصف خود را وارد جمع بازنشستگانی می‌کند که دور هم جمع می‌شوند تا از چالش‌ها و مشکلات خود سخن بگویند، اما پس ازمدتی نیمکت‌های پارک نیز جذابیت خود را از دست می‌دهد.

رهایی از بی خاصیت بودن

بازنشسته به ویژه اگر توان مالی مناسبی نداشته باشد، سعی می‌کند با انجام کار، هم درآمدزایی داشته باشد و هم از زیر نگاه‌های منتقدانه که او را به خاصیت بودن متهم می‌کند، رهایی یابد. در نتیجه به کار‌هایی رو می‌آورد که شاید در شأن او نباشد. نگهبانی، آبدارچی، نظافتچی، مسافرکشی، دستفروشی و بسیاری مشاغل دیگر که در شأن یک بازنشسته نیست، آخرین سنگر بازنشستگان است. اگرچه یک بازنشسته با انجام این قبیل مشاغل از احساس بی‌خاصیت بودن فاصله می‌گیرد، اما زیر بار فشار‌های ناشی از توهین‌ها و تحقیر‌های این قبیل مشاغل، خرد می‌شود. با این وصف هنگامی که به خانه باز می‌گردد، متوجه می‌شود که جایگاه و احترامش در خانواده بازگشته و با گفتن خسته نباشی هنگام ورود، باز هم به او احترام می‌گذارند.

بدست آوردن شغل برازنده

نکته بسیار مهم، بدست آوردن شغلی است که برازنده بازنشسته باشد. بازنشسته به خوبی می‌تواند با کسب مهارت، به مشاغلی همچون تولید و ساخت صنایع دستی یا کار‌های سبکی از این دست روی بیاورد. این قبیل کار‌ها هم درآمد خوبی دارد، هم باعث آرامش روح و روان بازنشسته می‌شود. از سوی دیگر شخصیت او نیز زیر سوال نمی‌رود.

تفاوت بازنشستگی ایران با جهان

البته بازنشستگی مرحله جدیدی از زندگی است که در تمام دنیا تعریف خاصی دارد، اما در کشور ما مفهوم بازنشستگی ورود به مرحله‌ای بسیار سخت‌تر از دوران اشتغال است. رسیدن به سن بالا، ناتوانی در انجام بسیاری از امور، بیماری‌هایی همچون کمردرد، پادرد، بیماری‌های قلبی و بسیاری موارد دیگر دایره فعالیت بازنشسته را محدود می‌کند. این در حالی است که مفهوم بازنشستگی باید استراحت پس از دوران طاقت فرسای اشتغال باشد، اما می‌بینیم که بازنشستگی در ایران ورود به مرحله‌ای بسیار سخت‌تر و طاقت فرساتر از دوران اشتغال است، مگر برای کسانی که توان مالی قابل توجهی داشته و می‌توانند به آرامش و آسایش بازنشستگی برسند.

 

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

انتخابات تنها مسیر درست

به گزارش نوپیام به نقل از پول نیوز، انتخابات بزرگترین، مهمترین و تاثیرگذارترین اتفاقی است که در عرصه‌های سیاسی صورت می‌گیرد. انتخابات تنها نماد دموکراسی است که در برابر دیکتاتوری قد علم می‌کند و پاسخی قاطع به اقتدارگرایی می‌دهد. بنابر این در هر حکومت یا رژیمی که انتخابات با جدیت پیگیری و به موقع برگزار شود، می‌توان ادعای حکومت مردم بر مردم را مطرح کرد.

انتخاب نیازمند دقت

در انتخابات مردم پای صندوق‌های رای می‌آیند تا به افرادی رای دهند که توان مدیریت بر آن بخش از امور کشور را داشته باشند. بنابر این مردم باید هنگام انتخابات، نهایت دقت را در رای دادن به عمل آورند، زیرا با کوچکترین اشتباه، مدیریت کشور را برای مدت تعریف شده در قانون، به فرد یا افرادی می‌سپارند که کشور را به چالش خواهند کشید یا در نتیجه مدیریت غلط، سیر قهقرایی جایگزین سیر صعودی و پیشرفت می‌شود. عکس این نیز متصور است، بدین معنا که با انتخاب افراد اصلح و توانمند، کشور پله‌های ترقی را طی خواهد کرد.

بازگرداندن به مسیر

اداره امور کشور به دست قوای سه گانه مجریه، مقننه و قضاییه سپرده شده که تنها در یک مورد، تعیین ریاست قوه قضاییه به واسطه اصل ۱۱۰ قانون اساسی، به ولایت فقیه سپرده شده و دو قوه دیگر با انتخاب مستقیم مردم تعیین می‌شود. برای آنکه مردم بتوانند در صورت اشتباه در یک دوره از انتخابات و تعیین فرد یا افرادی ناکارامد، کشور را به مسیر درست بازگردانند، برای هر قوه دوره‌های چهارساله زمانبندی شده که با پایان یافتن هر دوره، انتخابات دیگری برگزار می‌شود. اکنون نیز دوره چهارساله قوه مقننه رو به پایان است و می‌بایست مردم بار دیگر پای صندوق‌های رای بیایند.

قدرت مجلس در اصلاح

مجلس شورای اسلامی به عنوان قوه مقننه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. قوه مقننه، قوه ناظر بر عملکرد قوه مجریه است به همین دلیل اهمیت ویژه‌ای دارد. اگر امروزه نسبت به وضعیت کشور انتقادی مطرح می‌شود که ریشه آن در عملکرد قوه مجریه است، باید عملکرد قوه مقننه را زیر تیغ نقد بیاوریم، زیرا قانون اساسی با ابزار‌های گوناگون شامل تذکر، سوال، تحقیق و تفحص و استیضاح، این حق را به نمایندگان مجلس شورای اسلامی داده تا دولت را به مسیر درست بازکرداند. بنابر این باید انتخابات مجلس شورای اسلامی را جدی بگیریم.

تغییر با ابزار

هر تغییر یا اصلاحی، ابزار خاص خودش را دارد. دوره تفکرات جنگ و خونریزی گذشته و با هجوم آوردن به کف خیابان، برهم زدن نظم عمومی، آسیب رساندن به اموال مردم و بیت المال، تنش زایی و بحران آفرینی، نمی‌توان تغییر یا اصلاحی را به وجود آورد، بلکه باید با استفاده از ابزار انتخابات، افرادی را در راس امور برگزینیم که بتوانند اعتقادات و باور‌های مان را به مرحله اجرا درآورند، البته اعتقادات و باور‌هایی که بیانگر هرج و مرج و بی قانونی نباشد.

رویکرد دوگانه انتخابات

انتخابات باید جدی گرفته شود، زیرا رویکردی دو گانه دارد. رویکرد اول توسل به نظام دموکراسی برای ایجاد تغییر یا اصلاح در داخل است. البته چنانچه مردم نسبت به شرایط موجود رضایت داشته باشند، این حق را دارند که به ادامه شرایط موجود رای دهند و آن‌هایی که در اقلیت قرار می‌گیرند، باید بر اساس دموکراسی، به خواسته اکثریت احترام بگذارند و تابع شوند. رویکرد دوم انتخابات، تاثیرگذاری در جهان است. این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که جهان به هر انتخابات در هر نقطه‌ای توجه دارد. همانگونه که جمهوری اسلامی انتخابات هر کشوری در هر گوشه از جهان را بررسی و نسبت به آن اظهار نظر می‌کند، دیگر کشور‌ها نیز انتخابات ایران را نقد و بررسی می‌کنند. بنابر این انتخابات به حکومت وجاهت می‌دهد و هر چقدر حضور مردم پای صندوق‌های رای بیشتر باشد، جهان به ویژه تفرات مخالف جمهوری اسلامی، به خود اجازه هر گونه اظهار نظری نمی‌دهد.

تاثیر در تغییر مسیر

نگاهی به دوره‌های گذشته مجلس شورای اسلامی یا ریاست جمهوری، نشان می‌دهد که تا چه اندازه انتخابات در تغییر مسیر موثر بوده است. در مدیریت پس از انقلاب، تفکرات اصولگرا، اصلاح طلب، معتدل، مستقل، افراط گرا و بسیاری عناوین دیگر بخش‌هایی از اداره کشور را بر عهده گرفتند که با روی کار آمدن هر کدام، روند مدیریت کشور متحول شد. بنابر این همچنان می‌توان با آمدن پای صندوق‌های رای، به فکر محکم کردن باور‌ها و تفکرات اکثریت بود که بر اساس قانون، احترام اقلیت را بدنبال خواهد داشت.

تفکرات منسوخ تحریم

آنچه در برخی موارد مطرح می‌شود، تفکر منسوخ تحریم انتخابات است. کسانی که تحریم انتخابات را تبلیغ می‌کنند، براستی دنبال چه هستند؟ اگر دنبال کنندگان تحریم انتخابات، خود را محق و اکثریت می‌دانند، باور ندارند که با تحریم انتخابات، اقلیتی رای خواهند آورد و بر آنان حکومت خواهند کرد؟ به نظر می‌رسد دنبال کنندگان تحریم انتخابات، درک درستی از قانون ندارند و نمی‌دانند که انتخابات با هر تعدادی از جامعه رسمیت می‌یابد. قانون تعیین نکرده که چه تعداد از واجدین شرایط رای دادن، باید پای صندوق‌های رای حضور یابند، بلکه به مردم اختیار داده که در انتخابات شرکت کنند یا شرکت نکنند. به عبارت بهتر انتخابات با حضور هر تعدادی از واجدین شرایط، رسمیت می‌یابد. به همین دلیل است که در یک دوره انتخابات مجلس، نفر اول تهران با بیش از دو میلیون رای وارد مجلس می‌شود و در دوره دیگر نفر اول با ۷۰۰ هزار رای به مجلس رای می‌یابد، مهم اینجاست که مجلس با هر تعداد از واجدین شرایط تشکیل می‌شود.

تحقیر به چه قیمت

باید بپذیریم که همگی در یک کشتی نشسته ایم و هر اتفاقی برای این کشتی پیش بیاید، نفع و زیانش گریبانگیر همگان می‌شود. به همین دلیل باید در انتخابات شرکت کنیم تا گزک بدست مخالفان ندهیم. چرا باید سوژه تخریب و تحقیر باشیم، در حالی که می‌توانیم نماد وحدت، همدلی و قدرنمایی باشیم. باید به درک برسیم که افراد نماد ایران نیستند، بلکه ایران است که به افراد قدرت می‌دهد و قدرت ایران در گرو حضور مردم است. نباید به هیچ قیمت راضی به تحقیر کشورمان شویم و مهمتر اینکه نباید به هر کشوری اجازه تحقیر کشورمان را بدهیم. به همین دلیل باید اقتدار ایران را بار دیگر به رخ جهانیان بکشانیم.

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

بیمه کشاورزی گرفتار بی توجهی یا بی خبری

به گزارش نوپیام به نقل از پول نیوز، بیمه برای مدیریت ریسک در شرایطی کاربرد دارد که امکان بروز حادثه به ویژه حادثه‌های بحران ساز به هیچ عنوان قابل پیش بینی نیست. اگرچه برخی از بیمه‌ها همچون بیمه خودرو به امری معمول تبدیل شده، اما برخی دیگر از بیمه‌ها بدلیل اهمیت وقوع در شرایط خاص یا ویژگی خاصی که دارند، با درایت و جدیت بیشتری مورد بررسی قرار می‌گیرند.

ویژگی بیمه کشاورزی

یکی از این بیمه‌ها که به عنوان موردی ویژه، مورد توجه قرار دارد، بیمه محصولات کشاورزی است. با وجود آنکه کشاورزی بخش قابل توجهی از اقتصاد کشور را مدیریت می‌کند و باعث می‌شود در زمینه مواد غذایی وابستگی به واردات و ارز بری نداشته باشیم، اما با کمال تاسف مورد توجه دیگر بیمه‌ها قرار نمی‌گیرد. بیمه کشاورزی بدلیل آنکه محصولات کشاروزی را بیمه می‌کند و محصولات کشاورزی با تهدید‌هایی همچون سیل، خشکسالی، آفت‌ها و دیگر تهدید‌های غیر قابل پیش بینی در معرض خطر و حتی نابودی قرار می‌گیرند، با اقبال شرکت‌های بیمه رو به رو نمی‌شوند.

فقط صندوق بیمه کشاروزی

از آنجا که خسارت‌های ناشی از تهدید‌های محصولات کشاورزی بسیار سنگین است و حتی امکان دارد یک بار پرداخت خسارت محصولات کشاورزی به ورشکستگی شرکت بیمه منجر شود، تنها بیمه‌ای که به سوی جبران خسارت کشاورزان گام برمی دارد، صندوق بیمه کشاورزی است که این صندوق نیز در دل بانک کشاورزی تعریف شده و برای آنکه بتواند پاسخگوی خسارت‌های سنگین کشاورزان باشد، همه ساله در لایحه بودجه، ردیفی برای آن تعریف می‌شود. از سوی دیگر بدلیل آنکه کشاورزان به بیمه کردن محصولات خود رغبت داشته باشند، ۷۰ درصد حق بیمه محصولات را دولت بر عهده می‌گیرد و ۳۰ درصد به وسیله کشاورز پرداخت می‌شود. بنابر این فقط صندوق بیمه کشاورزی حامی خسارت‌های احتمالی برای کشاورزان است.

بیمه همه جانبه

از آنجا که فقط صندوق بیمه کشاورزی پاسخگوی خسارت‌های کشاورزان است، انتظار بیمه کردن تمامی بخش‌های مرتبط با کشاورزی، امری غیر معقول نیست. به عبارت بهتر بیمه کشاورزی فقط مختص محصولات کشاورزی نیست بلکه شامل تاسیسات گلخانه‌ها، تاسیاست مرغ‌داری‌ها، ماشین آلات کشاروزی، انبار‌ها و محل نگهداری نهاده‌های دامی می‌شود. از سوی دیگر بیمه تجهیزات سر چاهی، آبیاری‌های تحت فشار و کانال‌های آبرسان درجه دو و سه نیز شامل بیمه کشاورزی می‌شود. بنابر این بیمه‌های مرتبط با کشاورزی بسیار گسترده است که می‌توان همه آن‌ها را در قالب صندوق بیمه کشاورزی اجرایی کرد.

بیمه جامع کشاورزی

از آنجا که قانونگذار درک درستی از مشکلات کشاورزان دارد بیمه عوامل تولید در بخش کشاورزی به استناد ماده واحده قانون بیمه کشاورزی ایجاد شد تا در کنار بیمه محصولات کشاورزی، عوامل تولید مرتبط با بخش کشاورزی نیز بیمه شود. در نتیجه بیمه عوامل کشاورزی به ویژه ماشین‌های کشاورزی کاشت و برداشت مثل کمباین‌ها و تراکتور‌ها صورت می‌گیرد. تفاوت بیمه صندوق کشاورزی با دیگر بیمه‌ها در این است که عوامل خطر ماشین آلات همچون عوامل خطر محصولات کشاورزی مانند سیل، زلزله، طوفان، سرقت تراکتور یا کمباین، آتش‌سوزی، عوامل تصادف یا برخورد با جسم ثابت و متحرک است و تحت پوشش بیمه کشاورزی قرار می‌گیرد.

دوگانگی در بیمه کردن

با توجه به این همه مزیت‌ها و مزایایی که در بیمه عوامل کشاورزی به وسیله صندوق بیمه کشاورزی وجود دارد، جای تعجب دارد که چرا کشاورزان استفاده بهینه از این ظرفیت را نمی‌کنند. از آنجا که بیمه برخی شخص ثالث در برخی ماشین آلات کشاورزی همچون تراکتور اجباری است، متاسفانه کشاورزان ماشین‌های کشاورزی خود را در بیمه‌های دیگری بیمه می‌کنند و این جای سوال دارد که چرا کشاورزان برای بیمه محصولات کشاورزی و استفاده از کمک ۷۰ درصدی حق بیمه که به وسیله دولت تامین می‌شود، به سراغ صندوق بیمه کشاورزی می‌روند، اما ماشین آلات خود را در شرکت‌های بیمه دیگر بیمه می‌کنند. بی شک این رویکرد دوگانه، باعث تعجب می‌شود، زیرا کشاورزان می‌توانند هنگام مراجعه به بانک کشاورزی برای بیمه کردن محصولات کشاورزی، عوامل تولید خود را نیز در صندوق بیمه کشاروزی بیمه کنند.

بی توجهی یا بی خبری

از آنجا که بیمه عوامل کشاورزی با حمایت‌های قابل توجهی رو به رو است، انتظار می‌رود کشاورزان درک درستی از این مهم داشته باشند و با پرداخت حداقل حق بیمه، عوامل تولید کشاورزی خود را در برابر خسارت احتمالی بیمه کنند. اما جای تعجب دارد که چرا کشاورزان از این مهم استقبال نمی‌کنند که دو عامل بی توجهی یا بی خبری باعث می‌شود از این ظرفیت و فرصت بخوبی استفاده نکنند. البته مقصر در این زمینه، رسانه‌ها هستند که وظیفه اطلاع رسانی و آگاهی دهی را بر عهده دارند. بی شک اگر کشاورزان بدانند تا چه اندازه می‌توانند در قالب بیمه عوامل محصولات کشاورزی نفع ببرند، تمامی عوامل تولید محصولات کشاورزی را در صندوق بیمه کشاورزی بیمه می‌کردند، امری که انتظار می‌رود به صورت جدی از سوی کشاورزان پیگیری و اجرایی شود.

 

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان