اکنون که چشمان اشکبار همسر اولم را به یاد می آورم تازه می فهمم که همه این ها تاوان شکستن دل بی گناه اوست.

بعد از آن که از همسر اولم جدا شدم، دو بار دیگر ازدواج کردم اما در حالی این ازدواج ها نیز با شکست رو به رو شد که اکنون حتی نمی توانم برای پسر هشت ساله ام شناسنامه بگیرم تا او سرنوشت تلخی را تجربه نکند و…

زن 36 ساله که برای اثبات ماجرای ازدواجش با مردی که او را هشت سال قبل رها کرده است، پا به کلانتری سپاد گذاشته بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: 18 ساله بودم که با «اصغر» ازدواج کردم. او نه تنها کارمند بود و موقعیت اجتماعی خوبی داشت بلکه جوانی مهربان و مسئولیت پذیر بود. در طول  10سال زندگی مشترک با او هیچ گاه احساس کمبودی در زندگی نداشتم و همواره مورد توجه قرار می گرفتم ولی در طول این سال ها باردار نشدم. همسرم نزد هر پزشکی می رفت که اطرافیانمان معرفی می کردند ولی این مداواها هیچ تاثیری نداشت. از سوی دیگر من عاشق داشتن فرزند بودم به طوری که همین موضوع به تنها مشکل زندگی ام تبدیل شده بود.

از دیدن فرزندان بستگانمان به شدت زجر می کشیدم و آرزو می کردم روزی من هم فرزندی داشته باشم تا او را به آغوش بکشم و عشق مادری را تجربه کنم اما وقتی همه تلاش های همسرم با وجود درمان های متفاوت بی نتیجه ماند، تصمیم به جدایی از او گرفتم و در حالی که همسرم با چشمانی اشکبار ملتمسانه از من تقاضا می کرد او را تنها نگذارم، چشمانم را به روی وجدانم بستم و او را رها کردم.

بعد از این ماجرا، با جوانی آشنا شدم که بسیار چرب زبان و حیله گر بود. او به صورت تلفنی مرا به عقد موقت خودش درآورد و صیغه نامه هم با گذشت حدود 40 روز از ازدواجمان به نشانی منزلمان پست شد ولی هنوز این زندگی مشترک به دو ماه نرسیده بود که با خوشحالی ماجرای باردار شدنم را به فریبرز اطلاع دادم. اما صبح وقتی از خواب بیدار شدم همسرم چند سکه طلا، النگو و گردنبند و دیگر لوازم باارزش را به همراه گوشی تلفنم برداشته و به مکان نامعلومی رفته بود.

مدت ها به دنبالش گشتم ولی هیچ اثری از او نبود. با مشخصاتی که در صیغه نامه داشت به ثبت احوال مراجعه کردم ولی در آن جا نیز چنین هویتی وجود نداشت. تازه فهمیدم که او از اتباع خارجی بوده و خودش را با هویتی جعلی به من معرفی کرده است.

در حالی که به شدت دچار افسردگی روحی و روانی شده بودم، با مردی میان سال ازدواج کردم چرا که تصور می کردم او مردی دنیادیده و با تجربه است و می توانم زندگی بهتری در کنار او داشته باشم ولی متاسفانه او نیز به خاطر همین دارایی و سرمایه اندک با من ازدواج کرده بود و اصرار داشت که برای اثبات عشقم به او باید سند خانه یا خودروام را به نام او ثبت کنم! در حالی که حتی یک ریال هم برای این زندگی مشترک هزینه نمی کرد تا من از حقوق ناچیز خودم مخارج این زندگی را بپردازم. به همین دلیل هنوز یک ماه بیشتر از این ازدواج نگذشته بود که از او نیز طلاق گرفتم چرا که از ابتدا حق طلاق با من بود ولی اکنون که چشمان اشکبار همسر اولم را به یاد می آورم تازه می فهمم که همه این ها تاوان شکستن دل بی گناه اوست و…

شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بررسی کارشناسی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

 

پست های پیشنهاد شده

هنوز نظری ثبت نشده،نظر خود را ثبت کنید!


افزودن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 − 2 =